پسرک قصه ی ما به هوای بازی تو کوچه ست
همه سیاه پوشیدن
رو دیوارا یه چهره آشنا
رو شیشه ی ماشینا یه چهره ی آشنا
پسرک قصه به مامانش میگه :
مامان ! چرا عکس بابا رو زدن رو دیوار ؟
مامان قصه ی ما باید دروغ بگه
مامان بهش میگه
نه پسرم
این فقط شبیه باباته
بابات هنوز مسافرته
حالا این پسر قصه ی ما
میخواد بره مدرسه
بابا آب داد ...
سوال چند وقت دیگه پسرک از مادرش
مامان ! پس بابا کی برمی گرده ؟
چرا هنوز برنگشته ؟
....