یکی بود ، یکی نبود
زندگی کلمه ای بود پنج حرفی...
عده ای به رسم الخط خارجی می نوشتند
مردم سرزمین زرد به خط پنجره ها
و هر کسی به سبک خودش...
حالا که دارم به کتاب فارسی نگاه می کنم
زندگی
یک پرونده ی مفتوح دارد :
زندگی می تواند همه جای جمله قرار بگیرد
می تواند به کتاب تاریخ افتخار کند
می تواند به دیگرآباد برود
می تواند
اما نمی گذارند...
نمی گذارند که زندگی را پلک بزنیم
نمی گذارند
زنگ می زنند
فوت می کنند
روی پیامگیر سکوت می کنند
پنجره ها را بسته ایم
پنبه کاشته ایم در گوشمان اما
از تصویر مسطح تلویزیون می آیند...
به هر حال
پرونده هنوز باز است
اما
نه صدای چکش قاضی را می شنوی
نه دادستان را
تنها
زندگی را می بینی با لباس راه راه
و می خواستی وکیل شوی
ولی
داری عریضه تایپ می کنی :
یکی هست ، یکی نیست
و زندگی کلمه ای ست.
> هومن ربیعی <