کودکی آخ کجایی که ببینی اینجا، از همه رویاها، آرزوهای بزرگ ، یک شبح جا مانده که دلش سخت گرفتست از این عادت شب زدگی. کودکی آخ کجایی که بدانی اینجا، همه تنها هستند همه مردم این شهر به هم مظنونند. همه بر لب لبخند لیک در دل تردید .


کودکی یادت هست؟! تو و من مست بزرگی بودیم و نمی دانستیم بعد از این رویاها، یادمان خواهد رفت. بعد از این ما خودمان را حتی یادمان خواهد رفت. کاشکی اینهمه اصرار نمی کردی تو، پای فهمیدن این حس بزرگی که منم پایانش . کودکی رفتی و من جا ماندم ...
دسته ها : شعر - عاطفی
جمعه 1387/11/11 10:25
 
  

اگه از عشق می شه قصه نوشت

  می شه از عشق تو گفت ...

  ( تقدیم به مهربونم )

دسته ها : شخصی - عاطفی
چهارشنبه 1387/11/9 18:41
X