دیر شد عبادتم
خط من را قطع کرده اند
برای وصل مجدد به او
من را وادار به تاوان مجدد کرده اند
سپس اخطارم دادند:
مشترک گرامی خط فکری شما تا اطلاع ثانوی مسدود می باشد
شمارشگر گناه در تمام مدت عمر شما مشغول می باشد
 
پنج شنبه 1388/9/12 12:38
 
اگر سنگ شدی
می توانی به هر دستی بچرخی
به هر گوشه ای فرود آئی
؛
من درد را حس می کنم
و اندیشه خونین را
؛
به سنگ پیوستن همیشه سنگین است
ولی همواره ننگین نیست
؛
به مردابم ار خیال فکندن داری
بر پایت فرود خواهم آمد
واز پایت خواهم فکند
؛
ستاره نیستم
از ستاره ام
؛
خاک نیستم
از خاکم
فراتر از ستاره و سنگم
از خاکم
؛
قوی من
از تلاطم امواج مگریز
آب باش ؛ آب
؛
انسانم؛ از آبم؛ آب نیستم
؛
همواره به خورشید می ریزم
همانگونه که خورشید در من
؛
سنگم
گمان جنگم نیست
؛
به مر
دابم ار خیال فکندن داری
بر پایت فرود خواهم آمد
؛
گل شب بو
ترانه ای بخوان
پرپرت نخواهم کرد
تو اندیشه ی منی
راز ماه چه بود؟
 ........
 
دسته ها : شعر - به دل نشسته
جمعه 1388/9/6 18:25
 

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب 

این همه از نظر لطف شما می‌بینم

 

چهارشنبه 1388/9/4 9:26
 
بی خبر آمده ای
باز در خواب شبم
کاش هرگز نشود
صبح و بیدار شوم


کاش می گفتی که من
دل چراغانی کنم
سر راهت گل سرخ
باز قربانی کنم

کاش می گفتی که من
گل میخک بخرم
به سراپرده ی شب
عطر پیچک بزنم

کاش می گفتی که من
سبز بر تن بکنم
جای پاهای تو را
شمع روشن بکنم

کاش می گفتی که من
نور پر پر بکنم
تا می ایی به شبم
چشم خود تر بکنم

کاش این خواب مرا
ببرد تا دم مرگ
شب پاییزی من
خالی است از همه رنگ

کاش اما
....
صبح شد
آسمان شد آبی
جایت اینجا خالی
بی خبر آمدی و
بی خبر هم رفتی
 
دسته ها : شعر - به دل نشسته
شنبه 1388/8/30 7:47
 
 
شب ها دلتنگی هایم را خواب می بینم
امروز “حوصله ام ابری ست ”
خدا کند که ببارم ...
 
 
( نظردهی غیرفعال ) 
شنبه 1388/8/16 20:3
 
 
 
من خیسِ خستگی ام
بیا شانه هایت را
بالش خیلِ خستگی هایم کن
شاید شبی
زخمهایم را زمین بگذارم ... 
 
دسته ها : ادبی - شعر - به دل نشسته
پنج شنبه 1388/8/14 20:21
X