کم نیستند شادیها

 

حتی اگر بزرگ نباشند

 

و آنقدر دست نیافتنی نیستند

 

که تو عمریست

 

کِز کرده ای گوشه جهان

 

و بر آسمان ، چوب خط می کشی به انتظار

 

حبس ابد هم حتی ، پایان دارد

 

پایانی با شکوه و طولانی ...

 

 

 

" علی صالحی بافقی "

 

دسته ها : ادبی
يکشنبه 1387/4/23 10:5

 

 

من با یه دنیا خاطره ... تو ! تو به من گفتی برو

 

من ! چجوری جدا شم از تو ؟

 

من ! میخوام از دنیا برم .. تو ! میگی تنهایی برو

 

من ! می میرم جدا شم از تو

 

من ! با دلی خون از غم تو ... چی میشه بمونی با من

 

نگو شرم می کنم از تو

 

من ! با خودم میگم دل تو .. چرا بد می کنه با من ؟

 

باشه دل می کنم از تو

 

 

رفتم از شهر خدا ، ستاره چیدم واسه تو .. تو ستارمو سوزوندی ، آخرش گفتی برو

 

آی دلت بسوزه بی رحم .. تو اسیر دلتی

 

کاش می دونستی عزیزم ، اون ستاره خودتی

 

تو سوزوندی خودتو .. با خودت منم سوزوندی

 

 

کاشکی دل نداشتیو جاش ، توی قلب من می موندی

 
دسته ها : ترانه
شنبه 1387/4/22 8:59

 

 

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت

*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد

*
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است

*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری ؟

*
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست

*
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

 

دسته ها : ادبی - دل نوشته
جمعه 1387/4/21 10:5

 

 

وقتی‌ قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود، وقتی‌ نمی‌توانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی‌ کنیم‌ و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شکند ، وقتی‌ احساس‌ می‌کنیم‌ بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ؛ وقتی‌ امیدها ته‌ می‌کشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد، وقتی‌ طاقتمان‌ طاق‌ می‌شود و تحملمان‌ تمام... آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم‌ و مطمئنیم‌ که‌ تو ، فقط‌ تویی‌ که‌ کمکمان‌ می‌کنی...

 

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا می‌کنیم ، تو را می‌خوانیم . آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ می‌کشیم ، تو را گریه‌ می‌کنیم ، تو را نفس‌ می‌کشیم .

 

وقتی‌ تو جواب‌ می‌دهی، وقتی‌ دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ می‌کنی‌ و یکی‌یکی‌ غصه‌ها را از توی‌ دلمان‌ برمی‌داری، وقتی‌ گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز می‌کنی‌ و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند می‌زنی، وقتی‌ سنگینی‌ها را برمی‌داری‌ و جایش‌ سبکی‌ می‌گذاری‌ و راحتی؛ وقتی‌ بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی‌ می‌دهی‌ و بیشتر از لب‌ها، لبخند، وقتی‌ خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌کنی‌ و دعاهایمان‌ را مستجاب‌ و آرزوهایمان‌ را برآورده، وقتی‌ قهرها را آشتی‌ می‌کنی‌ و سخت‌ها را آسان. وقتی‌ تلخ‌ها را شیرین‌ می‌کنی‌ و دردها را درمان، وقتی‌ ناامیدها، امید می‌شود و سیاه‌ها سفید سفید... آن‌ وقت‌ می‌دانی‌ ما چه‌ کار می‌کنیم؟

 

حقیقتش‌ این‌ است‌ که‌ ما بدترین‌ کار را می‌کنیم. ما نه‌ سپاس‌ می‌گوییم‌ و نه‌ ممنون‌ می‌شویم‌ ما فخر می‌فروشیم‌ و می‌بالیم‌ و یادمان‌ می‌رود، اصلاً‌ یادمان‌ می‌رود که‌ چه‌ کسی‌ دعاهایمان‌ را مستجاب‌ کرد و کی‌ خواب‌هایمان‌ را تعبیر کرد و اشک‌هایمان‌ را پاک‌ کرد.

 

ما همیشه‌ از یاد می‌بریم، ما همیشه‌ فراموش‌ می‌کنیم. ما همان‌ انسانیم‌ که‌ ریشه‌اش‌ از فراموشی‌ است...


‌عرفان‌ نظرآهاری‌

دسته ها : ادبی - دل نوشته
پنج شنبه 1387/4/20 16:3

به نام خدا

مرگ داشت با زندگی درد دل می کرد ، بهش گفت تو چرا واسه همه دوست داشتنی ئی و همه دوست دارن با تو باشن ولی من واسه هیشکی ارزش ندارم ؟!!

زندگی بهش گفت : چون تو یه حقیقتی و من یه دروغ !

 

دسته ها : گهربار
پنج شنبه 1387/4/20 7:26

 

 

 

ما گنهکاریم ، آری ، جرم ما هم عاشقی است

آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست ، کیست ؟

 

 زندگی بی عشق ، ‌اگر باشد ، همان جان کندن است

دم به دم جان کندن ای دل کار دشواری است ، نیست ؟

 

 

  زندگی بی عشق ، اگر باشد ، ‌لبی بی خنده است

بر لب ِ بی خنده باید جای خندیدن گریست

  

زندگی بی عشق اگر باشد ، هبوطی دائم است

 

آنکه عاشق نیست ، هم اینجا هم آنجا دوزخی است

 

  

عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است

 

می توان ای دوست بی آب و هوا یک عمر زیست ؟

 

  

تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب

 

بر در و دیوار می پیچد طنین ِ چیست ؟ چیست ؟ ...

 

 

« قیصر امین پور »

دسته ها : ادبی
سه شنبه 1387/4/18 20:30
X